کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : غزل    

دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی           عجب کردند اهل کوفه از مهمان پذیرایی

همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من           فـراز بام‌ها در چشمشان گشتم تمـاشایی


سرم را برد قـاتل هدیـه از بهـر عبیدالله           تنـم در کوچه‌هـا گردیده گـرم راه‌پیمایی

به جسمم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم           نبـودی کوفیان را بیـشتر از این توانایی

رسیده ضربه‌ها بر سینه و پهلو و بازویم           بیا بنگر که مسلم پای تا سر گشته زهرایی

از آن ترسم که چون‌آیی نبینم ماه رویت را           ز بس از چشم گریانم عطش بگرفته بینایی

اگرچه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما           تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی

تـمام شب کـنار کوچه‌ها تنها تو را دیدم           خدا داند نکردم لحظه‌ای احساس تنهایی

بیـا نامردی و پستی اهـل کوفه را بنگر           که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی

سزد میثم به یاد کام عطشان و لب خشکم           کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم           نبـودی کوفیان را بیـشتر از این توانایی

تمام شبت کـنار کوچه‌ها تنها تو را دیدم           خدا داند نکردم لحظه‌ای احساس تنهایی

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

لبم خشک و دلم کانون آتش، دیده دریایی           سرِ بشکسته از سنگم به خون بخشیده زیبایی

بیا ای یوسف زهرا تو مسلم را تماشا کن           که سردادن به راه توست، شیرین و تماشایی


نبایـد مَرد بین دشمنـان گرید، بیا بنگـر           که در یک شهر دشمن بر تو می‌گریم به تنهایی

تمام خانه‌ها شد بسته بر رویم، خدا داند           چقدر در کوچه‌های کوفه کردم راه‌پیمایی

به جان مادرت زهرا میا کوفه که می‌بینم           شود پرپر به پیش دیده‌ات گل‌های زهرایی

میا کوفه که می‌ترسم به پیش دیدۀ زینب           کند بر نی سرت هم دل‌ربایی، هم دل‌آرایی

میا کوفه که می‌بینم سرت را با عزیزانت           میـان دشمنـان داریـد بـزمِ گردِ هـم‌آیـی

میا کوفه که می‌بینم برای طفلِ عطشانت           کند با اشکِ خجـلت دیدۀ عباس، سقایی

میا در کوفه ای چشم خدا! زیرا که می‌بینم           شرار تشنگی می‌گیرد از چشم تو بینایی

اگـر میـثم ره و رسم گدایی را نمی‌داند           ندیده از تو ای مولا به غیر از لطف و آقایی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با مقتل معتبر تغییر داده شد

تمام خانه‌ها شد بسته بر رویم، خدا داند           سه شب درکوچه‌های کوفه کردم راه‌پیمایی

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کـوهى ز درد بر سر شانه کشیده‌ام            گـشتم ولى بـراى تو یـارى ندیـده‌ام
ذکـر قـنوت هاى نـمازم عوض شده            کوفه میاست ذکر سحـر تا سپـیده‌ام


هر جا که رو زدم به در بسته خورده‌ام            دور تمـام شهـر به عشقـت دویـده‌ام
نذر نگـاه دو على ات این دو هدیه‌ام            قـربـان خـاک پـاى رقـیه حـمـیـده‌ام
گفتم به طوعه هرچه که شد پشت در میا            چون داغـدیدۀ غـم یک قـد خمـیده‌ام
در کوچه‌هاى شهر تنم ریخته حسین             از هر کجا که رد شده‌ام ضربه دیده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ذکـر قـنوت هاى نـمازم عوض شده            کوفه میاست ذکر سحـر تا سپـیده‌ام

نـذر نگـاه دو عـلى ات این دو پسر            قـربـان خـاک پـاى رقـیه حـمـیـده‌ام

گفتم به طوعه هرچه که شد پشت در میا            چون داغـدیدۀ غـم یک قـد خمیده‌ام

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات مستند حذف شد، اینگونه مطالب جدای از اینکه تحریفی است بعضاً بعضی از مطالبشان وهن و توهین به اهل بیت هم محسوب می شود و به هیچ وجه شایسته نیست اینگونه خیال بافی ها در مجالس اهل بیت مطرح شود. جهت کسب اگهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تاثیر ضربه‌هاى لگد روى دنده‌هاست            از مادرت بپـرس دگـر من بریـده‌ام
دیدم یکى سه شعبه مخصوص میخرد            در فکر چشم و سینه و حلقى دریده‌ام
پشت قـباله زن خـولى سر شماست            با گوش خویش قول و قرارى شنیده‌ام
اینان به سر بریدن من قانع نیستـند            بـنـگـر لـبـاسـهـاى بـریـده بـریـده‌ام

یک عمر زحمت پدرت را هدر مده            دلـواپـس عـقـیـلـۀ قـامـت رشـیـده‌ام
گفتا زنى که کهنه شده چادرم چه غم            نقـشـه براى چـادر زینب کـشـیـده‌ام
حاجیه خانم است و بزرگ مدینه است            چـادر شبـیـه چـادر ایـشان نـدیـده‌ام

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل مثنوی

وقـتی نَـفَـس از سیـنـه بالاتـر نـیاید            جز هِق‌هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خـیـلی برایِ آبـرویـم بـد شد ایـنجـا            آنـقـدر بـد دیـدم که در بـاور نـیـاید


در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم            گفـتم به طوعه تا که پشت در نیاید

سوگـند خوردم در مدینه بعدِ زهـرا            خـانـومِ خـانه پشتِ در دیگـر نیـاید

دیر است اما کاش می‌شد تا عـقـیله            شهرِ تنـور و خـار و خاکـستر نیاید

بر پُشتِ دستم می‌زنم دیدی چه کردم            ای کاش می شد مـادرِ اصغـر نـیـاید

ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست            بـی آبـروهـا آبـرویم رفـت از دست

از بس که زخمم می‌زدند از حال رفتم            بینِ جـماعـت بـودم و گـودال رفـتم

ای کـاش می‌شد لحـظـۀ آخـر نیـاید            یا سـاربـان دنـبـالِ انـگـشـتر نـیایـد

وای از دلِ زینب چه می‌آید سرِ او            وقتی که انگـشتر زِ دستت در نیاید

یا لااقـل دنـبـالِ این هـشـتاد خانـوم            نـامـحـرمـی با خـیـزرانِ تَـر نـیایـد

بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است            هـر کس بـیاید کاشکـی مـادر نـیاید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بر پُشتِ دستم می‌زنم دیدی چه کردم            هرکـس بـیـایـد مـادرِ اصغـر نـیـاید

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد، به نظر می رسد مطاب زیر بیشتر تخلیات شاعر محترم باشد تا وقایع تاریخی، جهت کسب اگهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در کوچه‌ها بر خاکهـا رویم کشیدند            در را شکستند و به پهلـویم کـشیدند

در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند            با پا زدنهاشان غرورم را شکـستند

عمامۀ من را که غارت کرد نامرد            با نیـزه‌ای آمد جـسارت کرد نامـرد

دو کـودکم دیـدنـد بر جانِ من اُفـتاد            دو کـودکـم دیـدنـد دنـدانِ من اُفـتـاد

طـفـلانِ من دیـدنـد طفلانت نـبـیـنند            آقا جـسارت را به دنـدانت نـبـیـنـنـد

با سنگهای خود سرِ من را شکستند            انگشتِ بی انگشترِ من را شکـستند

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : حامد خاکی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

من رسـول آیـه‌هـای سـرخ قـرآن تـوأم           مسلـمم یعـنی حسین جانم مسلـمان توأم

سر به زیر انداخـتـم آوارۀ عشقـت شدم           دومین مـرد گـریـبان پـارۀ عشقـت شدم


بچـه‌هـایـم را فـدای بچـه‌هـایت می‌کـنـم           با همین لبهای خونی هم صدایت می‌کنم

هیچکس در شهرکوفه خوب با من تا نکرد           در زدم جز طوعه در را کس به رویم وا نکرد

با همین دستان خالی دامنت را خواستم           در قـنوتم از سفر برگـشتنت را خواستم

دور از این شهرِ هزار آیینِ بی‌منظور شو           هر کجا خواهی برو اما ز کوفه دور شو

غم به غیر از سینه‌ام جای دگر محبوس نیست           کوفه جای امن بر آوردنِ ناموس نیست

ترس من از سم مرکب‌ها و از پامال‌هاست           ترس من از گیر افتادن ته گودال‌هاست

جـان مـسـلـم‌هـا فـدای نالـه‌های آخـرت           ترس من این است بی‌محرم بماند خواهرت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده و اصلاح شد زیرا در حالت بیت زیر به نوعی گفته شده حضرت مسلم مسلمان نیست اگر هم مسلمان باشد ....

من رسـول آیـه‌هـای سـرخ قـرآن تـوأم           من مسلـمان هم اگر باشم مسلـمان توأم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت تاریخی تغییر داده و اصلاح شد زیرا اولین شهید راه امام سلیمان معروف به ابارزین است که از جانب امام به بصره رفت و در آن شهر توسط عبیدالله بن زیاد به شهادت رسید

سر به زیر انداخـتـم آوارۀ عشقـت شدم           اولین مـرد گـریـبـان پـارۀ عشقـت شدم

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با روایات مستند تغییر داده شد

هیچکس در شهرکوفه خوب با من تا نکرد           در زدم اما به رویم هیچکس در وا نکرد

جـان مـسـلـم‌هـا فـدای نالـه‌های آخـرت           ترس من این است بی‌معجر بماند خواهرت

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و یا عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

نیزه‌هاشان را به روی پیکرم کوبیده‌اند           بارها با چکمه‌هاشان بر سرم کوبیده‌اند

دخـترانت آرزو دارند کـوفه امن نیست           خواهرانت آبرو دارند کوفه امن نیست

زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شـرمـنـدۀ شـمـا شـدم آقـا مـرا ببـخـش            در کوچه مانده‌ام تک و تنها مرا ببخش

آن نامه کاشکی که به دستت نمی‌رسید            گـفـتم بیا، به خاطر زهـرا مرا ببخش


آقا گـمـان کـنم که به هـمـراه کـاروان            می‌آوری سـه‌سـالۀ خود را مرا ببخش

با ساقی‌ات بگو که فقط فکر آب باش            از قول من بگو تو به سقـا مرا ببخش

فــردا ز بــام دارالامــاره صــدا زنــم            یا اینکه سمت کوفه مـیا یا مرا ببخش

باعث منم که خواهر تو خونجگر شود            شرمـنـده‌ام ز زینب کـبری مرا ببخش

دیـدم درون جـمـعـیت انـگـار حـرمله            تـیـر سه‌شعـبه کرد مـهـیّـا مـرا ببخش

جان می‌دهی غریب، تو بر خاک و کوفیان            با خـنـده می‌کـنـند تـمـاشـا مرا ببخـش

جایی که می‌شـود تن تو پـایـمال اسب            آقـای من کـرم کن و آنجا مـرا ببخـش

ای وای اگر اسیر شود خواهرت حسین            کوفه شود مصیبت عـظـما مرا ببخش

وقتی به کوفه رد شدی از پیش پیکرم            مـولا ز روی نـیـزۀ اعـدا مرا ببخـش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت رعایت شأن حضرت زینب تغییر داده شد

باعث منم که خواهرت آواره شد حسین            شرمـنـده‌ام ز زینب کـبری مرا ببخش

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

اینجا هـمـه ز نـام عـلـی کـیـنه داشتند            سربـسته، وای از دل لـیلا مرا ببخش

زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

کم کم غروب شد همه رفـتـند خانه ها            پـشت سـرم چـه زود درآمـد بهـانـه ها

کم کم غروب شد همه در کوفه جا زدند            در کوچه ها چقدر به من پشت پا زدند


در بین یک سپاه ازین مـردهای پست            یک پیرزن به بی کسیم رحم کرده است

من سنگ می خورم به گـنـاه محـبـتت            این صورت شکسته بقـربان صورتت

افــتـاده ام زمـیـن و بـه یــاد تـن تــوأم            من غـصه دار زیـر لـگـد بـودن تـوأم

هرچند دست بسته شدم خواهرم که نیست            هنگام دست و پا زدنم مادرم که نیست

من ذبـح می شوم زنم اما اسیـر نیست            در کوفه دخترم ز غم و غصه پیر نیست

تیر سه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت            یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت

در کوفه هیچ کس جگرم را زمین نزد            در پیش چـشم من پسرم را زمین نزد

هرچند سخـت بود خـزانم حسین جان            روی عبا نـرفت جـوانـم حـسیـن جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

تا نیمه شب چـقدر قـدم می زدم حسین            من ماندم و دو تا پسر کوچکـم حسین

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مـسلـمم سـلـمـانُ مـنّـای حسین            در رگ من خون بابای حسین

قـبـله گـاهـم قـدّ و بالای حسین            ارزشم هیچ است منهای حسین


آی مردم! من حـسیـنی مـذهـبم

دست بـوس بـچّـه های زیـنـبـم

هرکه عاشق شد فراقش بیشتر            سـالـک حـق، اتّـفـاقـش بیـشتر

عـاشـق تو، اشـتـیـاقـش بیـشتر            میخورد سبک و سیاقش بیشتر

به اُویسی که «ندیده» عاشق است

مثل او دندان مسلم هم شکست

کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست            رسم اینها رسم بی فرهنگ هاست

صورت ما سجده گاه سنگ هاست            فاصله گر بین ما فرسنگ هاست

عطر سیبت به مشامم می رسد

سوی تو پیک سلامـم می رسد

عشق تو در قلب کوفه جا نشد            بینـشان یک مرد هـم پـیدا نشد

قطره قطره جمعشان دریا نشد            هرچه گشتم در به رویم وا نشد

گم شده در این قلمرو معـرفت

ای دریغ از عشق و یک جو معرفت

من مگر مُردم، که مثل مرتضی            در بغل زانوی غم داری چرا؟

کـلـبـه ای دارم قـدم رنـجـه نما            مـرحـبـا به غـیـرت او مرحـبا

یک نفر با مسلمت همدرد بود

طوعه زن نه، مَردتر از مَرد بود

خانه پُر شد از صدای پشت در            رفت بـالاتـر دمــای پـشت در

تا که شد تیره هـوای پشت در            یـادم آمـد مـاجـرای پـشـت در

گـفـتم آن لحـظه میان شعـله ها

جان زهرا، طوعه! پشت در نیا

گرچه بین کوچه های غرق دود            صورتم شد ارغوانی و کـبـود

تـیـغ هـا روی تـنـم آمـد فــرود            در پی ام دیگر زن و بچّه نبود

از غمت تب کرده ام بی اختیار

یاد زیـنب کـرده ام بی اخـتـیار

کـوفـه از ما بهــتران دارد، نیا            خولی و شمر و سنان دارد، نیا

مـردمـان بـد دهـان دارد، نـیـا            حـرمله تـیـر و کـمان دارد، نیا

به سـپـیـدی ها اشـاره می کـنـد

حنجـری را پـاره پـاره می کند

همرهت یک قافله حور و پری ست            هریکی محجوب تر از دیگری ست

جان من برگرد، اینجا محشری ست            وعدۀ سوغات اینها روسری ست

حـرص بـی انـدازه دارند آه آه

نــعــل هـای تــازه دارنـد آه آه

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل مغایرت با روایت های معتبر و تحریفی بودن مطالب حذف شد

ای ستون پنج تن، بعد از سه روز             این در و آن در زدن بعد از سه روز

خسته شد پاهای من بعد ازسه روز            عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز

در به روی نـائب تو بـاز کـرد

عشق خود را این چنین ابراز کرد

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سـفـیـر مـملکـت دلبـرم مرا بکُـشید            به جای دلبـر مه پیکـرم مرا بکُشید

به جرم غیرت اگر قطعه قطعه ام بکنید            به جان بلای جهان می خرم مرا بکُشید


یزید حکـم قـتـالـم نوشته مرگش باد            فـدای مکـتـب پیـغـمـبرم مرا بکُشید

من و شکستن پیمان عاشقی، هیهات            به خـانـدان عـلی نوکرم مرا بکُشید

در این محاربه مسلم کجا و مرگ کجا            که پیش مرگ علی اصغرم مرا بکُشید

شما که تیغ به کشتار عاشقان بستید            کنون من از همه عاشق ترم مرا بکُشید

حسین فاطمه تحسین کند مـرامم را            اگر به نـیـزه ببـیند سرم مرا بکُشید

خوشم که سیف بنی هاشمم لقب دادند            که داده شیر شرف مادرم مرا بکُشید

مقام قدس ابوالفضل برتر است از من            غـبـار مقـدم آن سـرورم مرا بکُشید

به من گریسته قـبل از ولادتم طاها            چو مرغ سوی جنان می پرم مرا بکُشید

غـریـب شـهـر بــلا قـاصـد تـولّایـم            جدا کـنید سر از پیکـرم مرا بکُشید

منافـقان که به دل کینـۀ عـلی دارید            من آن غـلام درِ حـیدرم مرا بکُشید

قسم به دوست مرا خوفی از شهادت نیست            کجاست مرگ دهد ساغرم مرا بکُشید

عطش بریده امانم ولی نخوردم آب            چرا که مشتری کـوثـرم مرا بکُشید

عـلی الصّباح امامم به کـوفه می آید            به زیر پای همان رهبرم مرا بکُشید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق با اصل روایت تغییر داده شد

عطش بریـده امانم ولی نخواهم آب            چرا که مشتری کـوثـرم مرا بکُشید

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده

گرچه من خود نسب از حضرت مولا دارم            بـخــدا عــشـق بـه ذرّیــۀ زهــرا دارم

من غـلام حـسـنـم، خـادم دربارِ حسین            آبـرویـی اگـرم هـسـت، از آنـجـا دارم


سرِ سودا زده ام نذر عـلی اکبر اوست            جـان نـاقـابـل خـود، هـدیه به آقـا دارم

امرِ آقـام حسین است سـفـیـرش بـاشم            من مـطـیـعِ ولی ام، حـکــمِ تــولا دارم

بین این قوم مُذَبذَب که به دنیا غـرقـند            حـکــمِ گـردآوریِ بـیـعـتِ آنـهــا دارم

مشگلی نیست، فقط کاش خدا رحم کند            ترس از غـربت مولا؛ نه ز اعدا دارم

نـامه دادند حسین! هجـده هـزار آمادند            امـتـی گـفـت بـیـا، از تـو تـمـنّــا دارم

بـاغـهـامـان هـمـه آمادۀ بـرداشت شده            کوفه می گفت تو را، شوق تماشا دارم

نیم روزی همه از بیعت خود برگشتند            چند روزیست که دلشورۀ این را دارم

نـامـه دادم که بیا کـوفـه، و امّا برگرد            جـان شش ماهه میا کوفه، تقاضا دارم

یا میـا کـوفـه و یا زیـنـب تو بـرگـردد            کوفه دشمن تر از اینهاست که افشا دارم

بر سرِ دار، از این خـنجرشان حـیرانم            بـوسه از دور بر آن حـنجر والا دارم

جان مسلم دگر انگشتری از دست درآر            بسکه دلواپسی از غارت و یغـما دارم

زیـور آلات زنان را ز حـرم دور کنید            خوف اوضاع پس از کشتنِ سقّـا دارم

تا نـبـیـنم سر تو بر سر دروازۀ شهـر            لحـظـۀ آخـر خـود دست دعـا را دارم

یارب این قافله را خود به سلامت برسان            که من از این همه غم، شرم، ز طاها دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن کندن جاله بر سر راه مسلم حذف شد

تـله کردند که من در تـه گـودال افـتـم            من ز گـودال بـرای تو سخـنـهـا دارم

تذکر مهم: ابیات زیر به دلیل مستند نبودن، مغایرت با روایات معتبر؛ اغراق گوئی و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد، هرچند تمام ابیات اشعاری که بازگوی سخنان حضرت مسلم به سیدالشهداست باید در قالب زبان حال باشد و هیچ یک از این سخنان را مسلم بر زبان نیاورده است؛ و تنها بعد از دستگیری نامه ای برای امام فرستاد و ضمن بازگو کردن خیانت کوفیان خواست به کوفه مشرف نشوند؛ اما نکتۀ حائز اهمیت اینجاست که هرچند کوفیان بخاطر ترس از جان و ... به مسلم خیانت کردند و در نیمۀ راه او را تنها گذاشتند اما بحث جنگ با سیدالشهدا در زمان دستگیری مسلم نه تنها در میان مردم بلکه در دارالحکومه هم مطرح نبود است؛ به همین دلیل ابن زیاد ملعون در پاسخ وصایای مسلم بن عقیل میگوید اگر حسین به سمت کوفه نیاید کاری با او ندارم؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

دخـتـرانِ حَـرَمت را به مدیـنه برسان            خـوف از هـرزگیِ مـردمِ ایـنجـا دارم

چکمه ها مثل سم اسب تدارک شده اند            من بـجـای تو تـن خـویش مهـیّـا دارم

دست بر معجر خود زینب کبری گیرد            که غـمِ تـهـمت، بر دخـتـر زهـرا دارم

زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید محمد میرهاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اول شب بـود امـا تـرس فـردا داشتـند            دست و پا گم کرده بودند و تماشا داشتند

اقتدای این جماعت بر امامی دیگر است            طول دادم سجده چون، قصد فُرادا داشتند


بی جهت بار اضافه با خودت اینجا میار            نامه هایی را که صدها مهر و امضا داشتند

مردمانی که به آنی خویش را منکر شوند            مانده ام ما را! چرا بر آمدن وا داشتند

اول صبحی رجزهای حماسی شان بلند            اول مغرب چو زنها خوف فردا داشتند

دست دشمن داده یکسر این شیوخ بی وفا            لشکری را که به نام دوست برپا داشتند

این علی نشناس های کوفه را بشناس، آه            مردمی را که به گردن خون مولا داشتند

بد، هوایی غنیمت های جنگی گشته اند            از همان اول، بـدلها نقشه گویا داشتند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد در وزن شعر « مصرع دوم » اصلاح شد

دست دشمن داده یکسر این شیوخ بی وفا            لـشکـری را به نام دوست برپا داشتند

مدح و شهادت حضرت مسلم علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای پـیـشـتـاز خـیـل شـهـیـدان کــربـلا            ای کـوفـه با قـیـام تـو مـیـدان کـربـلا

عـطـر تو مـی‌وزد به بـیـابـان کـربـلا            دوم شـهـیـد در ره سـلـطـان کـربــلا!


ای بـاغـبـان پـنـج گـل پـرپـر حـسـیـن

در شهـر کوفه یـاور بـی‌یـاور حسین!

مـصباح پٌر فـروغ هـدایت تویی تویی            دریای لطف و جود و عنایت تویی تویی

آن کز حسین کرد حـمایت تویی تویی            تـنهـاتـرین شهـیـد ولایت تـویی تـویی

در مکتب حسین که خود رهبر تو بود

اول سری که گشت بریـده، سر تو بود

از کودکی «حسین‌حسین»ات شعار بود            بر شـانـۀ عـقـیـل، دلت پـیـش یـار بود

اسرار عـاشقی به رخـت آشـکـار بود            قلبت به شوق دادن جان، بی‌قرار بود

جـانـم فـدات باد که پـیـش از ولادتـت

داده خـبـر، رسـول خـدا از شهـادتـت

دشمن ز چارسو به سویت بست راه، تنگ            از خون به ماه عارضت آخر زدند رنگ

وز چنگ گرگ‌ها بدنت گشت چنگ‌چنگ            از بام بر سرت عوض لاله ریخت سنگ

جاری چو خون پاک تو در جام آب شد

آب از شـرارۀ لب خشـکـت کبـاب شد

گفتی به «آب‌آب» چه می‌خواهی از لبم؟            آتـش بـگــیــر از عـطـش آتـش تــبــم

من یـاد کـام تـشـنـۀ عـبـاس و زیـنـبـم            گریان به آل فاطمه هر روز و هر شبم

پیش از قیام کرب‌وبـلا تشنه جان دهم

تا بـر امـام خـویش تـأسّی نـشان دهـم

در مـاتـم تـو آل پـیــمـبـر گـریـسـتـنـد            چشم بتـول و احمد و حـیـدر گریستـند

عباس و عون و قاسم و اکبر گریستند            در موج خون دو بسمل بی‌سر گریستند

در هـر دلی به یاد تو فـریـاد و آه بود

حـتی حسیـن، یـاد تو در قـتـلـگـاه بود

بر دخـتر تو چون خـبـر قـتل تو رسید            اشک از دو دیده ریخت و آه از جگر کشید

آن داغ‌ دیـده قـصـۀ قـتـل تو را شنـیـد            دیگـر سـر بـریـده مـیـان طـبـق نـدیـد

هرچنـد ریخت خون دل از دیدۀ ترش

زینب گرفت در بر خود همچو مادرش

ای جـان عـاشـقـان شهـادت فـدای تـو            از مـا سـلام بر سـر از تـن جـدای تو

کـوفـه نـکـرد گریه اگر در عـزای تو            اشک حسیـن ریخت به دامن برای تو

«میثم» گـریست بـر بـدن پاره‌پاره‌ات

در قلب اوست زخم فزون از شماره‌ات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر تغییر داده شد زیرا اولین شهید قیام سیدالشهدا کسی بنام سلیمان معروف به ابارزین است که توسط ابن زیاد به شهادت رسید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

عـطـر تو مـی‌وزد به بـیـابـان کـربـلا            اول شـهـیـد در ره سـلـطـان کـربــلا!

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

جان بر کف بازار توأم یوسف زهرا            دلـبـاخـتـه دار تـوأم یـوسـف زهـرا
سوگند به خونی که برون از دهنم ریخت            من تـشنـه دیـدار توأم یوسف زهرا


هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را            در سـایـۀ دیـوار توأم یوسف زهرا
با آنکه به عشقـت پـدر پنج شهـیـدم            بی مـایه خـریدار توأم یوسف زهرا
تنها نه همین لحظه که در کوفه غریبم            یک عمر گرفتار توأم یوسف زهرا
بـگـذار لـب تـشـنـه ببـرّند سـرم را            زیرا که خریدار توأم یوسف زهرا
از کثرت پیکان به بدن رسته دو بالم            من جعـفر طیـار توأم یوسف زهرا
دستم ز قـفـا بسته سرم نیز شکـسته            من جای عـلمدار توأم یوسف زهرا
فریاد ز هر زخم تنم خـیزد و گویم            من یاور بی یـار توأم یـوسف زهرا
من "میـثم" دلبـاخـتـه‌ام گر بـپـذیری            خـاک ره زوّار توأم یـوسف زهـرا

: امتیاز

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن قالب شعر : غزل

دیده به تیغ دوخـتم، تا مگر از دعـای تو           تو نگه افکنی و من، سر فکنم به پای تو
مرگ بود سـعـادتـم که لحـظـۀ شهـادتـم           سایه فکـنـده بر سـرم، قـامت دلربای تو


گه بدنم به عشق تو، کوچه به کوچه می‌رود           گـاه سـر بـریـده‌ام گـریـه کـنـد برای تو
روی کـبود دخـترم، هدیه به نـازدانه‌ات           جان دو ماه پاره‌ام، هردو شود فدای تو
ای نفست روان من، کوفه میا به جان من           ورنه به نوک نی رود، رأسِ ز تن جدای تو
چنگ زنند گرگ ها، بر تن پاره پاره‌ات           شسته ز خون سر شود، روی خدا، نمای تو
ای که همه وجود من درغم توست نی نوا           بوده به گوشم از ازل قصۀ کـربلای تو
کاش به دشت کربلا بودم و کشته می‌شدم           با شهدای نی نـوا، در صف نی نـوای تو
روز ازل شنـیده‌ام، می‌نگـرد دو دیـده‌ام           پنجـۀ قـهـر قـاتل و طرّۀ مشک سای تو
آنچه که می‌کنم نظر، خورده گره به یکدگر           سـوز درون میـثم و زمـزمـۀ عـزای تو

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت مسلم علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مربع ترکیب

کیستم من؟ خونِ خونِ حضرت ربّ جلیلم           دومـین قـربـانـی ثـارالله از نسل خـلـیـلم
آل عصمت را فـدایی آل هاشم را سلیلم           دست بسته، تشنه لب، در یاری قرآن، قتیلم


در به در، در کوچه‌های کوفه، عالم را دلیلم
من خروشـان، شیر ثـارالله، فرزند عقـیلم
پهـندشت کـربـلای کـوفه، میدان قـیـامـم           کوفه باشد، هم زمین کربلا، هم شهر شامم
می‌رسد بوی وصال از سنگ دشمن، بر مشامم           بی‌امامم آب گردد آتش سـوزان به کـامم
با امامم تشنگی خوشتر ز آب سلـسبـیـلم
من خروشـان، شیر ثـارالله، فرزند عقـیلم
پای تا فـرقم، حسینی، فرق تا پایم خدایی           پنج فـرزندم بُوَد در یـاری قـرآن، فـدایی
روی خـونـیـنـم، شده آیـیـنـۀ ایزد نمایی           عضوْعضوم، می‌کنند از یکدگر، میل جدایی
خون به رخ، زیب جمالم زخم‌ها بر نی جمیلم
من خروشـان، شیر ثـارالله، فرزند عقـیلم
کوچه‌ها دریای دشمن بود و من تنهای تنها           سنگ بود و آتش و شمشیر و تیغ و تیر اعدا
خستگی بود و عطش بود و دو چشم از اشک دریا           بودم از روز ولادت، عاشق فرزند زهرا
هم غریبم، هم اسیرم، هم شهیدم، هم قتیلم
من خروشـان، شیر ثـارالله، فرزند عقـیلم
سیل اشک از دیده و خون بود، جاری از دهانم           مدح مـولایم، حسین ابن‌عـلی ورد زبـانم
ریخت قلب زاده مـرجـانه، از تـیغ بیانم           گرچه بیرون رفت زیر تیغ از تن مرغ جانم
عزتی از خود نشان دادم، که شد دشمن ذلیلم
من خروشـان، شیر ثـارالله، فرزند عقـیلم
کوفیان بندند اگر در کوفه بر پا ریسمانم           یا رود بـازار قصّابان؛ تن بهتر ز جـانم
این مصیبت‌ها بوَد، مُهـر کلاس امتحـانم           فـاطمه امشب کند، در بـاغ جنّت میهمانم
لحظه لحظه می‌رسد بر گوش، بانگ الرحیلم 
من خروشـان، شیر ثارالله، فرزند عقیلم
خاک کوچه، سجده‌گاه و بام کوفه، قتلگاهم           کشتنم گـشته ثواب و مهر ثـارالله گـناهم
همچو ماه نو، تماشایی شده روی چو ماهم           مانده بر رأس حسین و محمل زینب، نگاهم
اشکْریزان، در غم آن عصمت رب جلیلم
من خروشـان، شیر ثـارالله، فرزند عقـیلم
بـام کـوفـه نه، بود آغـوش ثـارالله، جایم           می‌زند، در زیر خنجر، یوسف زهرا صدایم
خلق را، با دست‌های بسته‌ام، مشکل‌گشایم           خـاک پـای میـثـم تـمار مـولایـش، نـمایم
صدچو میثم گر شود در عرصه محشر، دخیلم
من خروشـان، شیر ثارالله، فرزند عقیلم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر تغییر داده شد زیرا اولین شهید قیام سیدالشهدا کسی بنام سلیمان معروف به ابارزین است که توسط ابن زیاد به شهادت رسید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

کیستم من؟ خونِ خونِ حضرت ربّ جلیلم           اولـین قـربـانـی ثـارالله از نسل خـلـیـلم

مدح و شهادت حضرت مسلم علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای بـه شـهـیـدان خــدا پـیـشـتـاز            سیـنـه به شمـشـیـر بلا کرده باز
مـسـلـم اسـلامـی و اســلام نـاب            کـوفـه شـب تـیـره و تـو آفـتــاب


پـیـش قـدم از شـهــدای حـسـیـن            کرده سر و جان به فـدای حسین
حــائـر تـو بـر هـمـه دارالامــان            زائــر قـــبــر تــو امـــام زمــان
بـاب کـرم، بـاب نـجــات هــمــه            خــانـه بـه دوش پــسـر فـاطـمـه
هم علی و فـاطـمه را نور عـیـن            هـم پــدر پـنـج شـهــیــد حـسـیـن
پـیـش تـر از لــیــلـۀ مـیــلاد تـو            اشـک فـشـان بـوده نـبـی یـاد تو
گـفت ز ایـثـار و سر افـرازی‌ات            بـر پـسـر فـاطـمـه جـانـبـازی‌ات
مـظـهـر صبـر عـلـوی، صبر تو            کـوفـه شـرف یـافـتـه از قـبـر تو
عاشق حق، دل به تو بازد، به تو            یوسف زهـرا به تو نـازد، به تو
کـوفـۀ تـو قـطـعـه ای از کـربـلا            تـشـنـه ولی تـشـنـۀ صـهـبـای لا
جــدّ تــو یــار نـــبــی از ابــتــدا            عــمّ گــرامــی تــو شــیــر خــدا
نـور دو قــرص قــمـر فـاطــمـه            پـسـر عــمـوی پـســر فــاطــمـه
همچو ابوالفضل رخت دلـفـروز            مثل علی: عابد شب، شیـر روز
مـرغ سـحـر مـحـو نـمـاز شبـت            نـام حـسـیـن بن عـلـی بـر لـبـت
نــوبـت تــو از شـهــدا پـیـش تـر            غـربـت تو از هـمگـان بـیـش تر
شب مـه رویـت قـمـر کـوچـه‌هـا            در دل شـب رهـگـذر کـوچـه‌هـا
مـرغ دلـت پــر زده بــر دارهــا            روی تــو بــر دامــن دیــوارهــا
خـسته ز دست خود و بـیگـانه‌ها            بـسـتـه به روی تـو در خـانـه‌هـا
کوفه چه بی عار و چه بی درد بود            پـیـر زنـی بـیـن هـمـه مـرد بـود
ای هـمـه قـربـان دو قـربـانی‌ات            دو طــفـــل آزادۀ زنــــدانـــی‌ات
جز تو که ای جان جهان تن دهد            دو طفل خود به دست دشمن دهد؟
ای رخت از خون جبین گشته رنگ            ریخته بر فـرق تو بـاران سنگ
حـیف که در دشمـنی‌ات تاخـتـند            بـی خـردان قـدر تو نـشنـاخـتـنـد
حیف که شد غرقه به خون، پیکرت            گشت جدا با لب عطشان، سرت
حیف که در دل شررت ریخـتند            حـیف که آتش به سرت ریخـتـند
غـربـت تـو در مــلاء عــام بـود            خـون تـو جـاری ز لب بـام بـود
از لـب بــام آن بــدن نــازنــیــن            گـشت سـرازیـر به روی زمیـن
طــوعـه کـنــار بــدن پــاک تــو            اشک فشان بر تن صد چاک تو
فـاطمه بر زخـم تـنت گریه کرد            بر دو گـل یـاسمنـت گـریـه کرد
ای بـدنـت قــرص مــه آسـمــان            بـستـه به پـای تو عـدو ریـسمان
رفـتـه به هـر سـو بـدن پـاک تو            کوچه به کوچه، تن صد چاک تو
رشـتـۀ پـیـمـان همه بـگـسیخـتـند            جــسـم تـو بـر قـنـاره آویـخـتـنـد
داغ تـو داغ دل یک عـالـم است            تـربـت تو در بـغـل "میثم" است

: امتیاز

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

ز بام کوفه می‌کنم تو را نظاره یا حسین!           تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین!
سرو به خون نشسته‌ام، زائر دست بسته‌ام           سلام می‌فـرستمت از لب پاره یا حسین!


لحظه به لحظه دم به دم، مرگ دوباره دیده‌ام           بس که رسیده بر تنم، زخم دوباره یا حسین!
میان خـنـدۀ عـدو بـهـر تو گـریه می‌کنم           بلکه به اشک دیده‌ام کنی نظاره یا حسین!
تیر به چلۀ کمان، کـمان به دست حرمله           میا به کوفه رحم کن به شیرخواره یا حسین!
پرده کـنار رفته و می‌نگـرم به دخـترت           نه کفـش مانده بهر او، نه گوشواره یا حسین!
هـدیـۀ حـاجـیـان بود به مسـلـخ ولا یکی           مرا بود در این منا دو ماه پاره یا حسین!
به آسمان دیده‌ام، نظاره کن که دم به دم           در آفـتاب ریخـتم بر تو ستاره یا حسین!
نگه به مکه دوختم چو شمع بر تو سوختم           درون سینه‌ام شده نفس شراره یا حسین!
کرم کن و به یک نظر به نظم میثمت نگر           که کرده سوز او اثر به سنگ خاره یا حسین!

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیاتی همچون مثل بیت زیر بر فرض صحیح بودن هم طبق نظر مراجع و علما بازگو کردنش صحیح نیست لذا بیت زیر تغییر داده شد

پرده کـنار رفته و می‌نگـرم به دخـترت           نه معجرش بود به سر، نه گوشواره یا حسین!

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مجتبی روشن روان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

مـیـان كـوچـه‌هـا مـرد غــریـبـی            بـه لـب دارد نــوای یـا حـبـیـبـی

به لب ذكر و به دیـده اشك دارد            بـه دیـوار غـریـبـی سـر گــذارد


دلـش پُـر از هـیـاهـوی غـریـبـی            غـمـش كرده سیه روی غـریـبی

تـك و تـنـهـا مـیـان شـهـر كـوفه            زده غـربت به قـلب او شـكـوفـه

بگوید با دل پُر خـون و پُـر درد            حـسـیـن فـاطـمـه برگـرد برگرد

در این كوفه نشانی از وفا نیست            كسی اینجا طـرفـدار شما نیـست

كسی اینجا سـراغـت را نگـیـرد            مـگـر مـسـلـم بـرای تـو بـمـیـرد

مـیـان كــوچـه‌هـا تـنـهـای تـنـهـا            پـریــشـانـم بـرایـت یـابـن زهـرا

میا كوفه كه اینجا شهر كینه است            تمام كوچه‌هایش چون مدینه است

مـیـان خــانــه‌هـا راهــم نــدادنـد            جــواب نـــالــه و آهــم نــدادنــد

همه مهمان نوازی شان به سنگ است            تمام كوچه‌هایش تار و تنگ است

میا كـوفـه كه پُـر از خـصم باشد            در ایـنجـا سر بـریـدن رسم باشد

میا كوفه كه شهری بی فروغ است            دكان نیزه سازی شان شلوغ است

سفـیـرت را نمی‌خـواهـند برگرد            مـرا بـنـگـر اسـیـر بـنـد بـرگـرد

لـبـم خـونـی و دنـدانـم شـكـسـتـه            دو دستم را عدو در كوچه بسته

شـده پـاره ز نـیــزه جــامــۀ مـن            ز سـر بـرداشـتـنـد عـمـامـۀ مـن

در اینجا هیچكس حامی ما نیست            كسی با تو در اینجا هم نوا نیست

ولـی با ایـنـهـمـه تـنـهائی و غـم            نـیاوردم به ابـرو لحـظـه‌ای خـم

روم بر پای دار خویش سرمست            اگر خشنود می‌گردی تو عشق است

پـریـشـانم پـریـشـان و پـشـیـمان            چرا گـفـتم بیا كـوفه حـسین جان

: امتیاز

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

سالار کـاروان پُـر از یاسمن، حـسین            جمع صفات و خـاتمۀ پنج تن، حـسین

دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین            برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین


کـم در مـیـان کـوفـه عــذابـم نـداده‌انـد            بـا کـام تـشـنـه گـشـتـم و آبـم نـداده‌انـد

از بس که بین کـوچه جـوابـم نداده‌اند            دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین

با تـیغ و نیزه بال و پرم را شکسته‌اند            دندان و کـام شعله ورم را شکـسته‌اند

از پشت بـام فـرق سـرم را شکسته‌اند            نامردی است مسلک شان غالبا حسین

شـام بـلـنـد غـفـلت شان سـر نمی‌شود            چیـزی برایشان زر و زیور نمی‌شود

این جا دلی برای تو مضطر نمی‌شود            برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین

دیگـر بـریـدم از دل تـاریک کـوفـیان            از کوچه‌های خاکی و باریک کوفیان

جـان رقـیه‌ات نـشـو نـزدیک کـوفـیان            چون می‌درند از بـدنت پیـرهن حسین

بایـد نـظـر به قـامـت آب آورت کـنـی            فکـری برای تـشنگـی اصغـرت کـنی

قدری نظاره بر جگـر خواهـرت کنی            شاه غریب گشته و دور از وطن حسین

این جا نمک به زخم عـزادار می‌زنند            زن را برای درهـم و دیـنـار می‌زنـند

طـفـل اسـیـر را سـر بـازار می‌زنـنـد            غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین

می‌ترسم این که بین بیابـان رها شوی            بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی

غارت شوی و با تن عریان رها شوی            برگـرد تا رها نـشـوی بی کـفن حسین

ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود            یا از فـراز نـیـزه سـری واژگون شود

گـودال قـتـلـگـاه اگر غـرق خون شود            ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین

: امتیاز

شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

یا حسیــن ای در افــق ها مـنـجـلــی            ای بـــزرگ قــــوم ای پــور عــلــی

یک تجــلّــی از تو مسلــم بوده است            نــور تو در خویش قــائـم بوده است


آن که پـیــک شــاه شد شــاه است او            آن کــه نـــور راه شــد راه اســت او

کیــش مسلــم کیش اربـاب حق است            در حقـیـقت او به حقــش مطلق است

او که بود از فــرط جلوه بی حجـاب            زخـم خورد از کــوفه مثل بوتــراب

چون به شخص خــویش تنها ماند او            مــرکب بــی مقــصــد خــود راند او

رفت و زد تــکــیــه به دیــوار زنـی            رفــت آمــیــنــی ســراغ ایــمــنــــی

زن چــو آبــش داد راهــش نیــز داد            راه بــر افــغــان و آهــش نــیــز داد

نور شه از خانه چون بیرون نشست            خــصــم آمـد دست آن دلــدار بـسـت

رفت از جــور کســان بر بــام قصر            کــوفیــان را شد تمام آن روز نصــر

ســر بــریـدند از رســول شــاه دیـن            ســر به بام افــتاد و پیکــر بر زمین

سر به سوی شام رفت و تن به خاک            گـفــت با او آسـمــان روحـی فِــداک

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هزار شکر، که شد خاک مقدمت، سـر من            مرا، بــرای چنین روز، زاده مــادر من

نمی‌بـرم ز تو دل، گر هــزار بار عــدو            جدا کند گلوی تشنه، ســر ز پیـکــر من


پس از شهادت من، آروزی من این است            که سر نهند به خاکت، دو طفل بی سر من

اگر چه خون ز لبم ریخت، بر تو می‌گریم            که گریه بهـر تو باشد، جهــاد دیگر من

اگر چه یک نفــرم، یک تنه، سپـاه توأم            به یـاری تو شده، بــام کوفه سنــگر من

میان این‌همه دشمن، چنان غــریب شدم            که هانی است و دو کودک، تمام لشکر من

عزیز فــاطمه، فــردا به کــوفه می‌بیـنم            که بر ســر تو کند، گــریه دیــدۀ تر من

در این سفر تو دعا کن، که جای دختر تو            شود کبــود، ز سیلی، عــذار دختـر من

به روز حشر که جز عفو تو پناهی نیست            ببخـش «میثم» آلــوده را به خــاطر من

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛  مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن و مغایرت با روایت های معتبر است ؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خــدا کنــد شکند جـای خــواهرت زینب            به سنگ چوبۀ محمل، جبین خواهر من